خلاصه از دم مسجد راه افتادیم به سمت گلزار-. توی راه هی مسابقه ی دو میگذاشتیم.>
رسیدیم گلزار اول رفتیم سر قبرشهید مهدی زین الدین یه فاتحه خوندیم .نگامون افتاد به
جلسه قران.
همه بدون سرو صدا رفتیم نشتیم ....
بعداز خوندن قران یه آقا امد گفت: برای رنگ کاری قبر شهدا به اون سمت برید .»
بچه ها با خوش حالی بدون این که روی قبر شهدا پابزارن دویدن به سمت رنگ کردن قبر شهدا .»
بعد همه یه صف بلند درست کردیم.به هر نفر یک قلمو .یک لیوان که توش رنگ بودمیدادن.
هرکسی رفت سراغ یه قبر .»تا ساعت1مشغول بودیم .بعد دیدیم دستامون رنگی شده
فقط شانس اوردیم تینر بود و یکمی رنگا روی دستامون رفت.پس از شستن دستامون یکم آب
بازی هم کردیم .»
بعد راه افتادیم به سمت مسجد .»
اینم از داستان رنگ کاری قبر شهدا.باتشکر
- ۱ نظر
- ۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۳:۵۹
- ۱۲۹ نمایش